امیرمحمد و خرید موکت سه شنبه 24/02/1392
دیروز با بابایی و مادرجون رفتیم خیابون سهروردی برای خرید موکت اتاق خودمون آخه چون ما عید نبودیم خونه تکونی نکردیم به همین خاطر الان مشغول تمیز کردن و تغییرات هستیم البته شما که نذاشتید ما خوب مدلها را ببینیم بخاطر اینکه شما کفشهای قشنگتون را پوشیده بودید و دوست داشتید خودتون راه برید و به همه مغازه ها سر بزنید یکم شیطونی کردی الهی مامان قربون قدت بره توی خیابون با اون راه رفتن قشنگت همه مردم کلی برات ذوق می کردندو لپتو می کشیدن و نگات می کردند البته ماشاءا.. هم می گفتند بالاخره با وساطت مادرجون یک دست قشنگتون را دادید به مادرجون و تند تند رفتید ما هم در آخر خریدمون را انجام دادیم و برگشتیم منزل البته میخواستم از شماعکس بگیرم که دوباره نگذاشتید
راستی یک مطلب دیگه چند روز پیش از دست شیطنت شما زنگ زدیم نمایندگی که بیاد تلویزیون را به دیوار نصب بکنه آخه شما یکم کنجکاو شدی و دست می زدی به دگمه تلویزیون چون خطرناک بود مجبور به نصبش روی دیوار شدیم
اینم عکس امیرمحمد در حال فرار از زیر میز نهار نخوری