روز چهارشنبه 12 بهمن ساعت 10:45گل پسرم امیرمحمدم قدم مبارک روی زمین گذاشت
مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک عشق مامان و بابا
خدا را شکر بخاطر این میوه شیرین و قشنگ الحمدا.. فرزندم سالم به دنیا اومد
عزیز دلم مامان و بابا و مادرجون ساعت 7 صبح روز چهارشنبه 12 بهمن رفتیم بیمارستان پارسیان تهران شما ساعت 10:45 صبح به دنیا اومدی خوش اومدی پسرم قدم روی چشمان ما گذاشتید مارا سرافراز فرمودید شما، عمه پری و عمو حسین هم بعداٌ اومدند پیش ما ساعت 14:30 من را به بخش منتقل کردند همه چی خوب و هیچ مشکلی نبود به برکت وجود شما باران شدیدی گرفت خیلی شدید تا فردا صبح ادامه داشت ولی بعدازظهر که ما مرخص شدیم هوا صاف شد ولی خیلی خیلی سرد بود کلی پتو دور شما پیچیدیم که خدای نکرده سرما نخوری عزیزم
نمی دونی اولین لحظه ای که شما به دنیا اومدی و صدات را شنیدم و دیدمت بهترین لحظه زندگی من بود چقدر شیرین و لذت بخش هیچ وقت یادم نمیره وقتی دیدم سالمی تمام خستگی 9 ماه از تنم در رفت وای خدارا صدهزار مرتبه شکر بخاطر فرزند سالمی که به ما دادی امیدوارم لیاقتش را داشته باشیم و از این امانت را خوب نگهداری کنیم
الانم شما پیش مادرجون در خونه هستی من اومدم کافی نت که خبر سالم بودن و به دنیا اومدنت را به دوستان خبر بدم
جشن به دنیا اومدنت را هم گرفتیم در سالن همه فامیل اومدند و شمارا دیدند خیلی خیلی خوش گذشت با اینکه شما همش خواب بودی ولی خیلی به یاد ماندنی بود عکسهاشو بعداٌ می زارم در وب شما
راستی کلی عکس از بیمارستان تا خونه گرفتیم حتماٌ میزام در وبتون
من و بابایی خیلی خیلی خیلی دوستت داریم عزیزم دل ما شما واقعاٌ مثل یک فرشته کوچولوی بی بال می مونی فدات بشم امیرمحمدجان مامان
نمی دونی چقدر ما شما را دوست داریم