اولین بازی بولینگ امیرمحمد جمعه 4 دی ماه 1392
پسر گلم جمعه صبح با بابایی تصمیم گرفتیم بریم باشگاه انقلاب جهت ورزش و تفریح البته با مادرجون صبح ساعت 9 راه افتادیم و رفتیم اول که وارد شدیم گفتیم بریم تنیس روی میز یا بولینگ که تصمیم اول به بولینگ شد رفتیم سالن بولینگ من و بابایی با هم رقابت کردیم شما هم که در کنار مامی و بابایی توپ میدادی دستت درد نکنه پسر با مسئولیتم
راستش بگم امتیاز من 30 بود و امتیاز بابایی 38 بود من گفتم آی دیگه خسته شدم دیدم دارم می بازم خودمو زدم به خستگی آخه بابایی ماشاءا.. مرد تنومند من با این دستهای ظریف تازه چندتا از ناخنها هم شکست می تونم بابایی را ببرم
بعداز بولینگ رفتیم داخل جاده سلامتی جهت پیاده روی وای نمی دونی به شما چقدر خوش گذشت با همه مردم می خندیدی با همه دوست شدی همه از شما تعریف می کردن که چه نی نی خوش اخلاق و خوش تیپی من و بابایی و مادرجون کلی ذوق کردیم برات
بعدم رفتیم تنیس روی میز که مادرجون و بابایی بازی کنند که سالن بعدازظهر باز می شد من تنیس روی میز زیاد دوست ندارم تنیس چمن دوستدارم که تمامی سالنها اجاره بود خیلی باید معطل می شدیم و ساعت 12:30 برگشتیم خونه وقتی رسیدیم خونه شما بعداز نهار بیهوش شدی از خستگی تا 5 خوابیدی دورت برگردم که خیلی به همه خوش گذشت