اولین تاب سواری امیرمحمد 1392/07/05 غروب جمعه
الهی فدات بشم مامان جان غروب جمعه ساعت 8 من و شما و مادرجون و بابابزرگ رفتیم پارک در بزرگراه ستاری چون تاریک بود راستی اسمش را یادم نیست دقیقا فقط خیلی خلوت و آروم بود در ضمن سه چرخه شما را هم بردیم که کلی بازی کردی با بابابزرگ من و مادرجون نیشستیم روی نیمکت شما با بابابزرگ رفتی طرف سرسره و تاب بازی که از دور دیدم یک سر کوچولو روی تاب از دور معلومه و داره تاب میخوره دورت برگردم چقدر تاب بازی را دوست داشتی و اولین بار بود که تنهایی سوار تاب شدی نیم ساعت تاب بازی کردی و دیگه پایین نمیومدی که بابابزرگ شما را به زور آورد پایین و برگشتیم خونه خیلی خوش گذشت ولی متأسفانه بخاطر اینکه فضا تاریک بود نتونستم از شما عکس بگیرم انشاءا.. این دفعه که رفتیم عکس می گیرم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی