نفس  و  همه وجود مامی و بابایی اميرمحمد نفس و همه وجود مامی و بابایی اميرمحمد ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
پیوند آسمانی ما پیوند آسمانی ما ، تا این لحظه: 15 سال و 6 روز سن داره

امیرمحمد گل همیشه بهار باغ زندگیمون

سفرنامه امیرمحمد به قشم

1392/1/28 9:16
نویسنده : مامان بهاره
563 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوب من و امیرمحمدم خیلی خیلی ممنونم از تمامی پیامهای قشنگ و با محبتتون خیلی لطف کردید ولی شرمنده که در زمان سفر اصلا فرصت جواب به کامنتها را نداشتم.

امیرمحمد عزیز دلم  خیلی خیلی در سفر اذیت شدی و ما را اذیت کرد  البته اشکال نداره شما آب و هوات عوض شده بود خیلی گرمت بود چون در قشم هوا خیلی گرمتر از تهران بود و رطوبت هم داشت داستانش خیلی طولانیه که مقداریش را براتون میگم

امیرمحمد عزیزم تا از فرودگاه اومدیم بیرون با لباسهایی که پوشیده بودیم از گرما هلاک شده بودیم فقط من و مادرجون و مهران و مهریار رفتیم مرکز خرید برای خودم و شما لباسهای خنک تابستونی خریدیم ولی شما خیلی خیلی گرمت بود به اون هوا هم عادت نداشتی مزید بر علت شده و خیلی کلافه شده بودی 29 اسفند هم بابایی و دایی علیرضا اومدند زمانیکه بابایی بود خیلی بهتر بود با هم میرفتیم بیرون شما را نگهمیداشت و من هم به خریدم میرسیدیم آخه شما نمیدونی که ما خانمها عاشق خرید کردن هستیمچشمکچشمکچشمک بعد از چند روز هم به علت واکسن یکسالگیت تب کردی خیلی نگران شدم اول فکر کردم که شما ویروس گرفتی ولی بعد از چندروز که بی دلیل تب داشتی یادم افتاد که خانم دکتر گفتند شما بعداز یکماه تب می کنی یکم خیالم راحت شده خلاصه با وجود این مشکلات ما در این سفر نه وقت کردم عکس بگیریم نه کنار دریا بریم فقط مراکز خرید چون کولر داشت و خنک بود را گشتیم و خرید کردیم انشاءا.. عکس لباسهای خوشگلی که از اونجا برات خریدم میزارم - راستی دایی مهرداد هم برات از چین یک لباس خوشگل آورده البته برای همه سوغاتی آورده ولی برای شما خیلی خیلی قشنگه دستشون درد نکه

بعد هم بابایی و دایی به علت نداشتن مرخصی 6 فروردین برگشتند من و شما و مادرجون 9 فروردین با هواپیما برگشتیم وقتی بابایی برگشت باز من تنها موندم و بدون بابایی بیرون رفتن خیلی برای من سخته با وجود اینکه کالسکه هم برده بودیم ولی بازم مشکله

پسر گلم من و بابایی توبه کردیم که با نی نی کوچولوی اندازه شما دیگه به مسافرت طولانی نریم تا اینکه شما بزرگتر بشید و هم بتونی صحبت بکنی و هم خیلی راحت بدون اینکه زمین بخوری راه بری - چون هم به شما سخت میگذره و اذیت میشی و هم به بزرگترها خوش نمیگذره 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

یاسمن
17 فروردین 92 12:32
سلام دوست جونی خوبی؟سال نو شمام مبارک اقا امیر محمد خوبه اخی معلومه حسابی سفر سخت گذشتا عیب نداره اینا خاطره میشه.امیدوارم سال خوبی در کنار خانواده داشته باشی اقا کیانمهر هم شما و امیر محمدو میبوسه دوستون دارم.از ارزو های قشنگتونم ممنون
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
17 فروردین 92 15:07
سلام عزیزم سال نو مبارک همیشه به گردش خانمی ان شاالله گل پسری همیشه سلامت باشه ، ای خواهر الان یه جور سخته بزرگتر بشن یه جور دیگه قدر هر لحظه رو باید دونست
یه نی نی توو خواب و رویا
17 فروردین 92 18:57
انشالله همیشه سفرهای خوشی داشته باشید به ما هم سر بزنید
مامان امیـــــر محمـــد(وروجــــک مامانــــی)
18 فروردین 92 10:24
میتونی ی سر بیای وبم ............
سارا مامانی شیدا
18 فروردین 92 14:32
آخی امیر محمد جونم چه بد که تو سفر اذیت شدی اما اشکال نداره خاله جون بزرگ میشی یادت میره مامان جونی مواظب این گل پسر باش ایشالا سفر بعدی دیگه مرد میشه و اذیتت نمیکنه همیشه خوش باشید ما هم با اولین پست 92 اومدیم خوشحال میشیم بهمون سر بزنید
الهام مامان تيانا
19 فروردین 92 11:11
امير محمد خاله عيدت مبارك عزيزم سال خوبي رو با خانواده در پيش رو داشته باشي عزيزم
مامان صفا
19 فروردین 92 13:39
به به ماشالله انشالله همیشه به گردش و شادی و سلامتی .. الهی بگردم امیر جونم عادت به هوای شرجی نداشته خوب... می بوسمتون .. عکسای امیر جونم پس کو... دخترم هم سلام مخصوصو دارن و میگن...(سیا....)(سلام)
مامان عاطفه
19 فروردین 92 22:54
سلام مامانی. خوبی؟رسیدن بخیر.الهی فداش بشم جیگــــر خاله که اذیت شده،هرچی بزرگ تر بشه راحت تر میشی... تورو خدا یه عسک از ناز پسر بذار،دلم میخواد ببینم چجوری شده قبونش بشم
سارا مامان آرتین
19 فروردین 92 23:17
آخی امیر محمد جیجر خالههههههههه چه بد که تو سفر اذیت شدی اما اشکال نداره خاله بزرگ میشی یادت میره ایشالا همیشه سرحال و سلامت باشیییی
مامان علی مرتضی
20 فروردین 92 15:00
سلام خوبین؟عید بهتون خوش گذشت؟چ خوب رفتین قشم،بنظرم ادم اگه اینطور جاهایی اشنا داشته باشه خیلی راحت تره،منم خوزستانیم اهل شوش ولی الان ساکن شهر دهلران توی استان ایلامم،هروقت اومدین جنوب غرب قدمتون روی چشم پیش ما هم تشریف بیارین.راستی رفتین قشم گروه پایتخت وبازیگرا اونجا نبودن؟